قوله تعالى: و یوْم نحْشرهمْ جمیعا اى الکفار و آلهتهم و جمیعا نصب على الحال.


میگوید: آن روز که کافران و بت پرستان با معبودان خویش جمع کنیم و بهم آریم.


حشر در قرآن بر دو معنى است: یکى بمعنى جمع و نظیر آن در سورة الفرقان است و یوْم یحْشرهمْ و ما یعْبدون منْ دون الله و در سورة الکهف و حشرْناهمْ و در سورة التکویر و إذا الْوحوش حشرتْ و در سورة النمل حشر لسلیْمان جنوده و در سورة ص و الطیْر محْشورة و نظائر این در قرآن فراوان است همه بمعنى جمع.


وجه دیگر حشر بمعنى سوق است چنان که در سورة و الصافات گفت: احْشروا الذین ظلموا و أزْواجهمْ اى سوقوا الذین اشرکوا و قرناءهم الشیاطین بعد الحساب الى صراط الجحیم. و در بنى اسرائیل گفت: و نحْشرهمْ یوْم الْقیامة على‏ وجوههمْ یعنى نسوقهم على وجوههم الى النار. و در سورة طه گفت: و نحْشر الْمجْرمین اى نسوق المجرمین یومئذ بعد الحساب الى جهنم زرقا.


قوله: ثم نقول للذین أشْرکوا یعنى عبدة الاوثان مکانکمْ این مکانکم در آن موضع است که کسى سخنى در خواهد گرفت با کسى با کارى و در مفتتح کار و سخن خویش گوید: باش تا گویم. و عرب این بر سبیل وعید و تهدید گوید، چنان که عجم گویند: باش که من با تو کار دارم. و هو منصوب على الامر المضمر فیه یعنى انتظروا مکانکم حتى نفصل بینکم أنْتمْ تأکید له و شرکاوکمْ عطف علیه، فزیلْنا بیْنهمْ من قولک زلت الشی‏ء عن مکانه ازیله اذا نحیته عن مکانه، و زیلنا للکثرة و المبالغة.


اى فرقنا بین المشرکین و شرکائهم. این آن گه بود که معبودان باطل و عابدان را از هم جدا کنند و از یکدیگر بیزارى گیرند، چنان که آنجا گفت: إذْ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا الایة. ایشان را جدا کنند و بر دیدار یکدیگر بدارند تا آن شرکا گویند مشرکان را ما کنْتمْ إیانا تعْبدون بترسند و دست بانکار زنند چون درمانند عذر آرند و گویند فکفى‏ بالله شهیدا بیْننا و بیْنکمْ اى الله الشاهد على صدقنا بانا لم نشعر بعبادتکم و ما کنا عن عبادتکم الا غافلین لانا کنا جمادا لا نسمع و لا نبصر و لا نعقل.


هنالک اى فى ذلک الوقت تبْلوا اى تقاسى کل نفس جزاء ما عملت کقوله: فمنْ یعْملْ مثْقال ذرة خیْرا یره الآیة. و بر قراءت حمزه و کسایى تتلوا اى تقرأ کل نفس صحیفتها. از نامه برخواند هر کس آنچه پیش فرا فرستاد از کردار. و قیل: تتلو اى تتبع کل نفس ما قدمت بر پى آن ایستد هر کس که پیش فرا فرستاد از کرد خویش مطیع بر پى طاعت تا بسراى مطیعان و عاصى بر پى معصیت تا بسراى عاصیان. و فى الخبر ان المومن اذا خرج من قبره تمثل له عمله فى احسن صورة فیتبعه حتى یدخله الجنة. و الکافر یمثل له عمله فى اقبح صورة فیتبعه حتى یدخله النار


و ردوا إلى الله اى الى حکمه وحده موْلاهم الْحق فالحق من صفة الله عز و جل و من قرأ الحق بالرفع، فالمعنى هو مولاهم الحق لا من جعلوا معه من الشرکاء.


و ضل عنْهمْ ما کانوا یفْترون اى ما کانوا یقولون علیه و یثقون به و یدخرونه لیوم حاجتهم.


«قل یا محمد منْ یرْزقکمْ من السماء المطر و الْأرْض النبات أمنْ یمْلک السمْع و الْأبْصار اى من یقدر على خلق السمع و الأبصار و منْ یخْرج الْحی من الْمیت اى من یخرج الفرخ من البیضة و الانسان من النطفة و یخْرج الْمیت من الْحی یخرج النطفة من الانسان و البیضة من الطیر. من یخرج المومن من الکافر و الکافر من المومن و من یدبر امر العالمین ینظر فیه و ینقض و یبرم فسیقولون الله اى فیجیبونک عند سوالک ان القادر على هذه الاشیاء الله و لا یکذبون فیه فقلْ أ فلا تتقون الله ان یعاقبکم على اتخاذکم الاصنام. چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار و کردگار همه الله است نترسید از عقوبت وى که با این دانش بتان را مى‏پرستید؟


فذلکم الله ربکم الْحق اى الذى هذا کله فعله هو الحق لیس هولاء الذین جعلتم معه شرکاء فما ذا بعْد الْحق إلا الضلال اى اذا کان الحق عبادة الله فعبادة غیره ضلال باطل فأنى تصْرفون من این تصرفون عن عبادته و انتم مقرون بانه خالق الکل و مدبر الامر کیف تصرف عقولکم الى عبادة من لا یرزق و لا یحیى؟


و لا یمیت آن گه انى تفسیر کرد و حقیقت آن پیدا کرد گفت: کذلک حقتْ کلمة ربک و بر قراءت مدنى و شامى کلمات ربک. اى وجب حکمه و علمه السابق على الذین فسقوا کفروا أنهمْ لا یوْمنون.


قلْ هلْ منْ شرکائکمْ منْ یبْدوا الْخلْق ثم یعیده کانوا مقرین بان الله یبدوا الخلق و ان الاصنام لا تخلق شیئا و فیهم من یقر بالاعادة قل اى فان اجابوک، و الا فقل انت اذ لا جواب الا هذا الله یبْدوا الْخلْق ثم یعیده فأنى توْفکون کیف تصرفون عن قصد السبیل.


قلْ هلْ منْ شرکائکمْ یعنى آلهتهم منْ یهْدی إلى الْحق من یرشد الى دین الاسلام فاذا قالوا لا، و لا بد لهم منه قل الله یهْدی للْحق یقال هدیت الى الحق و هدیت للحق بمعنى واحد. أ فمنْ یهْدی إلى الْحق أحق أنْ یتبع امره و طاعته أمنْ لا یهدی این حرف بر پنج وجه خوانده‏اند شامى و مکى و ورش لا یهدى بفتح یا و ها و تشدید دال خوانند اصله یهتدى فادغمت التاء فى الدال لأنها من مخرجها و نقلت فتحة التاء المدغمة الى الهاء» اهل مدینة بى ورش، یهدى بسکون ها و تشدید دال خوانند ترکت الهاء على حالتها قبل الادغام فجمعوا بین ساکنین کقوله یخصمون حفص و یعقوب یهدى بفتح یا و کسر ها و تشدید دال خوانند، فرارا من التقاء الساکنین مع اتباع الهاء الدال فى الکسر» عاصم و رویس یهدى بکسر یا و ها و تشدید دال خوانند، اتباعا للکسرة الکسرة اصل این همه یهتدى است و این تشدید ها از بهر اندراج تا است در دال. وجه پنجم قراءة حمزة و کسایى است، یهدى بفتح یا و سکون ها و تخفیف دال، و باین قراءت هدى بمعنى اهتدى است تقول العرب هدیته فهدى.


کقولهم جبرته فجبر. میگوید: آن خداوند که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند یا آن بتان که بخویشتن خود نتوانند که راست روند مگر که راه نمایند ایشان را و راست روانند: و الاصنام و ان هدیت لم تهتد لکن لما اتخذوها آلهة عبر عنها کما یعبر عمن یعلم کقوله: إن الذین تدْعون منْ دون الله عباد أمْثالکمْ و قیل معناه، امن لا یمشى الا ان یحمل و لا ینتقل عن مکانه الا ان ینقل و هى الاصنام و قیل: اراد به الروساء المضلین.


فما لکم اینجا سخن تمام شد. میگوید: اى شى‏ء لکم فى عبادة الاوثان؟ چه حاصل است شما را در پرستش بتان و چه چیز یافتید از آن؟ آن گه گفت: کیْف تحْکمون چه حکم است این که خداى را جل جلاله شریک و انباز مى‏گویید و بتان را با وى برابر مى‏نهید؟ و ما یتبع أکْثرهمْ اى کلهم و قیل، روساوهم لأن السفلة یتبعون قولهم إلا ظنا یظنون الباطل حقا و الاصنام آلهة فیدینون به و یدعون الناس الیه و یقولون انها تشفع لهم عند الله. و اصل الظن وقوع معنى فى النفس قبل تحقیقه او تزییفه فیستعمل مرة للتحقیق فیکون الیقین کقوله: الذین یظنون أنهمْ ملاقوا ربهمْ و یستعمل مرة للتزییف فیکون الکذب و الباطل. کقوله: إن الظن لا یغْنی من الْحق شیْئا اى ان الظن لا یقوم مقام العلم و ذلک فیما تعبد الانسان بعلمه کالتوحید و اصول الدین. فاما الفروع فالعمل بالظن فیها جایز إن الله علیم بما یفْعلون من اتباع الظن و اعتقاد الباطل.


و ما کان هذا الْقرْآن قریش میگفتند این قران محمد از بر خویش نهاده است و وى ساخته. و نیز میگفتند: ائْت بقرْآن غیْر هذا أوْ بدلْه این جواب آنست. میگوید: این قرآن نهاده و ساخته کسى نیست جز کلام خداوند و نامه و سخن وى نیست. و عرب کان گویند بى‏خبر، اشارت فرا قدم. معنى آنست که: و ما کان هذا الْقرْآن أنْ یفْترى منْ دون الله.


زجاج گفت: و ما کان هذا الْقرْآن افتراء من البشر. هذا کقولهم ما کان هذا الکلام کذبا و لکن کان تصْدیق الذی بیْن یدیْه اى بین یدى القرآن من البعث و الحساب. و القرآن تقدمه، و قیل تصْدیق الذی بیْن یدیْه اى کتب الله المنزلة قبله.


میگوید: این قرآن گواه آن کتابها است که پیش ازین آمد، در آن همانست که در توریة و انجیل. که همه یکدیگر را گواه است و سخنى راست است از یک جا.


و تفْصیل الْکتاب یعنى تفصیل المکتوب من الوعد لمن آمن و الوعید لمن عصى و قیل: تفْصیل الْکتاب یعنى تبیین ما کتب علیکم و فرض لا ریْب فیه منْ رب الْعالمین لا شک فى نزوله من عند رب العالمین و لا تهمة انه من جل جلاله لأنه فى اعلى طبقات البلاغة بحسن النظام و الجزالة.


أمْ یقولون افْتراه بو عبیده گفت: این ام بمعنى واو است یعنى و یقولون افتراه محمد من قبل نفسه قلْ یا محمد محتجا علیهم فأْتوا بسورة مثْله اى مثل القرآن فى النظم و البیان. اینجا بسورة مثْله گفت، جاى دیگر بعشْر سور مثْله گفت، جاى دیگر بحدیث مثْله گفت. اول ده سورت درخواست از ایشان، چون نتوانستند با یک سورت آورد، چون نتوانستند با یک حدیث آورد. آن گه گفت: چون خود عاجز آمدید از آوردن مثل آن دیگران را بیارى گیرید. و ادْعوا من اسْتطعْتمْ منْ دون الله اى من هو فى التکذیب مثلکم یرید استعینوا بمن شئتم و اطعتم سو الله لیعاونوکم علیه إنْ کنْتمْ صادقین ان محمدا یقوله من نفسه.


بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه حسین فضل را گفتند: هل تجد فى القرآن، من جهل شیئا عاداه؟ قال نعم، فى موضعین قوله: بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه و قوله: و إذْ لمْ یهْتدوا به فسیقولون هذا إفْک قدیم همانست که گفته‏اند: و الجاهلون لاهل العلم اعداء. الناس ابناء ما یحسنون و اعداء ما یجهلون. و نظیره قوله: أ کذبْتمْ بآیاتی و لمْ تحیطوا بها علْما.


بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه یعنى القرآن و لما یأْتهمْ تأْویله لم یعرفوا حقیقته و ما فیه من النور و الهدى و البیان. و قیل بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه‏ بما فى القرآن من الجنة و النار و البعث و القیامة و لما یأْتهمْ تأْویله اى لم یأتهم، و سیأتیهم حقیقة ما وعدوا فى الکتاب، انه کائن من الوعید و نازل بهم من العذاب کذلک کذب الذین منْ قبْلهمْ یعنى کفار الامم الماضیة بالبعث و القیمة.


فانْظرْ کیْف کان عاقبة الظالمین آخر امر المشرکین بالهلاک و العذاب. کیف فى موضع نصب على خبر کان و لا یجوز ان یعمل فیها انظر لان ما قبل الاستفهام لا یعمل فیه.


و منْهمْ منْ یوْمن به این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: از ایشان کس هست که گرویده است چون عبد الله سلام و یاران وى. و کس هست که نگرویده است چون دیگر جهودان. زجاج گفت معنى آنست که از ایشان کس است که میداند که این قرآن و رسول حق است و بدل راست میداند و تصدیق میکند اما معاند است و بر طریق معاندة اظهار کفر میکند. و از ایشان کس است که خود نمیداند، در شک است و تصدیق نمیکند. و گفته‏اند این آیت در شأن اهل مکه است یعنى و من قومک یا محمد من سیومن بالقران. از قوم تو کس هست که هنوز ایمان نیاورده اما خواهد آورد، که در علم خدا رفته که ایمان آرد. و کس هست که هرگز ایمان نیارد، که در علم خدا رفته که کافر میرد و ایمان نیارد و ربک أعْلم بالْمفْسدین الذین لا یومنون.


و إنْ کذبوک فقلْ لی عملی و لکمْ عملکمْ این آیت منسوخ است بآیت قتال، و نظیرش آنست که گفت: لکمْ دینکمْ و لی دین لنا اعمالنا و لکم اعمالکم. میگوید: لى جزاء عملى و لکم جزاء اعمالکم أنْتمْ بریئون مما أعْمل و أنا بری‏ء مما تعْملون لا تواخذون بعملى و لا اوخذ بعملکم.